محکومیّت ابدی
نگاهی به تاریخ مصر باستان
این مقاله از کشف آرامگاه فرعون توت عنخ آمون از سوی باستانشناسان سخن میگوید. کشفی که در آغاز سدهی بیستم، با شوق بسیاری از جانب رسانههای جهانی دنبال شد. هوارد کارتر، موفق شد آرامگاه این فرعون را با مهر و مومهای دست نخورده بیابد و این بدان معنا بود که از زمان خاکسپاری تا زمان کشف این آرامگاه، کسی به آن گام ننهاده و در نتیجه، مورد دزدی قرار نگرفته بود. در این مقاله، چگونگی رویارویی باستانشناسان با این آرامگاه گزارش شده است.
تعداد کلمات: 1112 کلمه، زمان تخمین مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: الیزابت پین
برگردان: حسن پستا
محکومیّت ابدی
در 26 نوامبر 1922 در درهی پادشاهان گروهی مرد و زن در مقابل در مهر و موم شدهای که در انتهای یک دالان زیرزمینی قرار داشت، ایستاده بودند. آنها گوشهی چپ بالای در سنگی را سوراخ کرده بودند. باستان شناسان به نام هوارد کارتر در حالی که شمعی به یک دست و یک میلهی محک آهنی به دست دیگر داشت، در برابر در ایستاده بود. لرد کارنارون، درست پشت سرش قرار داشت. هزینهی حفاریهای کارتر در این گورستان متروک را همین لرد انگلیسی تأمین میکرد. پشت سر لرد کارنارون، لیدی کارنارون و چند نفر از مصرشناسان برجستهی آن روز تنگ هم ایستاده بودند. آنها همه پس از تلگراف کارتر به لرد کارنارون، با عجله خود را به این نقطهی دورافتاده رسانده بودند. بعضیها از لندن رسیده بودند که در آن زمان شهری بسیار دور به حساب میآمد.
در تلگراف کارتر آمده بود: «سرانجام یک کاوش عالی در دره؛ یک آرامگاه مهم با مهر و مومهای دست نخورده...»
همین عبارت «با مهر و مومهای دست نخورده» این افراد برجسته را شتابزده به تبس کشانده بود. در این دره آرامگاههای زیادی یکی پس از دیگری کشف شده بودند، اما از همهی آنها در روزگار قدیم گشوده شد و به یغما رفته بودند. اما تلگراف کارتر حاکی از آن بود که او آرامگاهی را کشف کرده که از زمانی که کاهنان در هزارها سال پیش، مدخل آن را مهر و موم کرده بودند، تا به حال دست نخورده باقی مانده است.توت عنخ آمون یکی از کم اهمیتترین فرعونهای مصر باستان محسوب میشد؛ و با این حال آرامگاهش لبریز از اشیایی گرانبها و باورنکردنی بود. با این معیار باستان شناسان در این اندیشه فرو رفتند که آرامگاههای فرعونهای مقتدری هم چون خئوپس و تحوطمس سوم میتوانستهاند حاوی شگفتیهای بیشتری باشند، البته اگر باستان شناسان آرامگاههای آنها را نیز دست نخورده مییافتند.
اما آیا به راستی کارتر چنین آرامگاهی یافته بود؟ اجازه بدهید او با زبان خودش بگوید که در آن روز سال 1922 و در آن هنگام که او در برابر آن در زیرزمینی ایستاده بود، چه گذشت. هوارد کارتر، با دستی «لرزان» میانهی محک را در سوراخی که قبلاً روی در سنگی تعبیه کرده بود، داخل کرد. چنان که خود او بعدها نوشت:
«تا آن جا که میلهی محک میتوانست برسد، فقط تاریکی و فضای باز بود؛ و این نشان میداد که او در آن پشت، چیزی جز فضای تهی وجود ندارد. به منظور احتیاط آزمایشهایی با شمع انجام دادم، مبادا در آن جا گازهای آزاردهنده وجود داشته باشد، و بعد کمی سوراخ را گشادتر کردم. شمع را پیش بردم و به آن طرف سوراخ خیره شدم. لرد کارنارون با دلهره و هیجان در کنارم ایستاده و منتظر نظر من بود. اول نتوانستم چیزی ببینم. هوای داغی که از آن پشت بیرون میزد شعلهی شمع را به رقص واداشته بود، اما همین که چشم هایم به آن فضای نیمه تاریک عادت کرد، جزئیات داخل اتاق یعنی جانوران عجیب، مجسمههای گوناگون و اشیای زرین از پشت ابر ظاهر شدند. همه جا غرق در درخشش طلا بود. برای یک لحظه، که لابد در نظر آنهایی که کنارم ایستاده بودند به درازای ابدیت بود، از حیرت زبانم بند آمد و وقتی لرد کارنارون که دیگر قادر نبود آن حالت تعلیق را تحمل کند، هیجان زده پرسید «میتوانی چیزی ببینی؟» آن چه توانستم بگویم فقط این چند واژه بود: «بله، چیزهای بسیار شگفت انگیز...»
کارتر واقعاً چیزهای شگفت انگیزی دیده بود. تختهای طلا، ارابههای طلا که قطعاتشان پیاده شده بود، مجسمههای هم قد انسان با دامنهای کوتاه و صندلیهای طلا، جعبههای جواهرنشان مخصوص جواهرات، تختخوابها، صندلیهای ظریفی که شکل و ساختشان زیبا و حیرت انگیز بود. دستههای گل، یک تخت طلای بزرگ، و چیزهایی از این قبیل روی هم انباشته شده بود و تمام فضای پشت در را پر میکرد.
کارتر ادامه میدهد: «مسلماً در سراسر تاریخ اکتشاف و حفاری، هرگز منظرهای چنین خیره کننده پدیدار نشده بود... نور مشعلهای ما ژرفای تاریکی سه هزار سالهای آرامگاه را روشن کرده بود... چیزی که اذهان مشوش ما را به خود مشغول میداشت این بود که در میان تمام اشیاء گوناگونی که در برابر ما خودنمایی میکردند نه تابوتی به چشم میخورد و نه از مومیایی خبری بود. [کارتر دوباره مشعل را به دور اتاق گرداند و ناگهان متوجه دری بر دیوار مقابل شد.]
بیشتر بخوانید: شهر افق
موضوع کم کم برایمان روشن شد. ما هنوز در آغاز اکتشافمان قرار داشتیم. درواقع آن چه ما میدیدیم، فقط اتاق کوچکی بیرون از آرامگاه اصلی بود. پشت آن در... میبایست اتاقهایی دیگر، احتمالاً اتاقهایی پی در پی، وجود داشته باشد، و ما بیتردید میتوانستیم درون یکی از آنها فرعون را خفته در زرهی باشکوه مرگ ببینیم.
کارتر درست میگفت. وقتی بالاخره باستان شناسان آن در انتهایی را باز کردند، با آرامگاه عظیم و ارزشمندی مواجه شدند. داخل آن آرامگاه، یک رشته آرامگاههای کوچکتر و درون آنها یک رشته تابوت دیگر وجود داشت که تابوت میانی از طلا بود. وقتی سرپوش سنگین آن را برداشتند، معلوم شد که برادر ناتنی اخناتون، فرعون توت عنخ آمون نوجوان، در آن آرمیده است.
بر صورت او نقابی از طلای یکپارچه قرار داشت که پس از مرگ از چهرهاش قالب گیری شده بود. انگشتهای دست و ناخن انگشتهای پای او طلا گرفته شده بود. چند گردنبد جواهر دور گردنش بود و در انگشتانش، انگشترهای طلا کرده بودند.
این کشف عجیب، بیتردید یکی از بزرگترین یافتههای تاریخ مصرشناسی بود. اما وقتی باستان شناسان از آن حالت حیرت و هیجان اولیه بیرون آمدند، عمیقاً به فکر فرو رفتند. زیرا توت عنخ آمون یکی از کم اهمیتترین فرعونهای مصر باستان محسوب میشد؛ و با این حال آرامگاهش لبریز از اشیایی گرانبها و باورنکردنی بود. با این معیار باستان شناسان در این اندیشه فرو رفتند که آرامگاههای فرعونهای مقتدری هم چون خئوپس و تحوطمس سوم میتوانستهاند حاوی شگفتیهای بیشتری باشند، البته اگر باستان شناسان آرامگاههای آنها را نیز دست نخورده مییافتند.
باستان شناسان هرگز مومیاییهای اخناتون و نفرتیتی را نیافتند، اما وقتی آرامگاه فرعون مرتد در پشت ارتفاعات تل العمارنه پیدا شد، بنابر گفتهی یکی از باستان شناسان حاضر در صحنه، «داخل آن جسد مردی را یافتند که اندکی پس از مومیایی شدن سوزانده شده بود.» اما اگر این مومیایی که سوزانده شده متعلق به خود اخناتون میبود، پس احتمال میرود کاهنان آمون، جسد اخناتون را پس از قرار دادن در آرامگاهش، سوزاندهاند. زیرا تنها با این شیوهی بیرحمانه میتوانستند از فرعونی که آن همه مورد نفرتشان بود، انتقام بگیرند. به این ترتیب کاهنان آمون، با نابود کردن جسم خاکی اخناتون، «کا» یا روح او را هم محکوم کردند که تا ابد تنها و غریب در صحرا سرگردان بماند.
منبع مقاله: پین، الیزابت (1396) فرعونها هم میمیرند، ترجمه حسن پستا، تهران: کتابهای پرنده آبی، چاپ چهارم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}